چی شد که این شد؟






از اونجایی که من خیلی آدم اتو کشیده ای نیستم تو وبلاگ خیلی راحت حرفامو میزنم پس خواهش میکنم به من خرده نگیرید امروز به عنوان اولین مطلب میخوام داستان انتخاب اسم وبلاگمو واستون به طور خیلی خلاصه بگم یعنی بگم که چی شد که این شد یعنی چی شد که کبوتر شد مثلا چی شد که عقاب نشد؟ یا مثلا شاهین یاباز وکفتر چاهی ویاکریم وکلاغ وامثالهم از خیلی وقت پیشترا(یعنی از قبل کنکور)قصد راه اندازی یه وبلاگو تو کلم داشتم تا اینکه کنکورو دادم و وقتم بسیار فراتر از اون چیزی که فکرشو بتونین بکنین آزاد شد یه روز که میخواستم به همین قصد کانکت شم و برم سراغ راه اندازی این وبلاگ این فکر رو با خودم کردم که آخه اقا جون تو که میخوای وبلاگ به اصطلاح وزین داشته باشی فکر اسمشو کردی؟ بعد نشستم کلی فکر کردم اسم؟ اسم وبلاگ؟ خوب باشه . قشنگ باشه درست و حسابی باشه لپ کلوم باحال بلشه خدایا چی بذارم؟ ترنم ترانه-غروب یخ زده-درقلب من-درفکر تو-درچشم او-تصمیم ما – وخلاصه کلی صرف و نحو جلوی مغز خودم ردیف کردم و از این حرفا آقا جونم براتون بگه تواین هاگیر واگیر بودم که دیدم پسر خاله ی عزیز (لازم به ذکر که ایشون از بلاگرهای حرفه ای هستند ومطمئنا تا حالا هم ایشونو دیدید وهم می شناسینشون اماتلاش نکنین. اسمشو نمیگم به خاطر اینکه مشکل امنیتی داره و ممکنه برای جون ایشون خطر داشته باشه پس از من نخواین که اسمشو بگم(الکی)  آها خب کجا بودیم؟  اینجا بودیم که پسر خالم زنگ زد و گفت آقا جون مژده بده ! گفتم چی شده سعید جان؟ گفت از اونجایی که شما پسر خوبی هستی وحرف مامانتم گوش میدی من یه اسم خوب واسه وبلاگت پیدا کردم گفتم چی؟ گفت آها یه کم باید دندون رو جیگر بذاری تا بگم وبعد ادامه داد باز ازاون جایی که پسر خاله خوبی ام هستی و کنکورتم خوب دادی البته اگه چش نخوری و نچایی میخوام یه چیز دیگه ام بهت بگم و اون اینه که من این اسم رو با وبلاگش برات را انداختم منم بعد از تشکرات فراوان(آقا د س شما درد نکنه-سعید جان زحمت کشیدی-آقا چی حالی دادی)وگرفتن پسوورد رفتم و وبلاگ و قالبشو دیدم ویه خیلی خوشم اومد وبعدشم سریع اومدم وداستان رو براتون نوشتم آقا پس چی شد؟ پس فردا کسی پا نشه بیاد بگه چی شد که حالا کبوتر شد؟ این شد یعنی همینایی که با لا گفتم خب فعلا حرفی ندارم تا مطالب بعدی راستی نظرم بدین یادتون نره (قبل از اینکه اینجارو ترک کنین خواهش میکنم یه کم دلتون واسم بسوزه آخه موقع نوشتن این مطلب یه دفعه برق رفتومن یه ضد حال عجیبی خوردم-واستا ببینم کجا بودم ؟ آها دقیقا داشتم همین جمله آخر رو می نوشتم) فعلا یا حق
                                                                                                شهیاد 


نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:15 ق.ظ http://zekra.blogsky.com

سلام.امیدوارم در زندگی ودر وبلاگ نویسی موفق باشی.

هم آوا چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:28 ب.ظ http://www.hamava005.blogsky.com

دعوت وبلاگ نویسان برای حمایت از گنجی
اپوزیسیون وبلاگ نویسان، از همه دوستان وبلاگ نویس دعوت می نماید که برای حمایت از لیدر مبارزات سیاسی ایران، به طور همزمان در روز بیستم مرداد ماه در وبلاگ های خود تیتر مذکور را منعکس نمایند:
{وبلاگ نویسان ایران خواهان آزادی اکبر گنجی و حمایت از خانواده وی هستند}
و برای حمایت از هموطنان کرد نیز تیتر زیر را برای 27 مرداد ماه فراموش نکنند:
{وبلاگ نویسان ایران از هر قومیت و آیینی، حمایت خویش را از هموطنان کرد اعلام می دارند}
و تا آن روز با فرستادن ایمیل برای دیگر وبلاگ نویسان ایران، آنها را از اقدام خویش مطلع نموده و همچنین ایمیلهای خویش را در همین زمینه به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل ارسال نمایند:
ngochr@ohchr.org
پنجشنبه را فراموش نکنید
پیروز و سربلند باشید

حمید جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 ق.ظ http://www.2000tomani.blogsky.com

سلام وقت کردی چند تا چیزم یاد من بده استاد
وبلاگت خیلی قشنگه
ساعترو از کجا اوردی
بعدش یک لینک اگه تونستی بین منو خودت ایجاد کن
ممنون بای

ارش سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:56 ق.ظ

خیلی-------باحال-----بود-----با-من----جت----کن---بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد